غاده از جنگ ناراحت بود و دل ديدن کساني که در خون و هياهو و جنگ شريک باشند را نداشت. اما امام موسي صدر اصرار داشت که او چمران را ببيند.
امام موسي صدر به غاده ميگويد: "چمران اين طور نيست. ايشان دنبال شما ميگشت. ما موسسهاي داريم براي نگهداري بچههاي يتيم. فکر ميکنم کار در آنجا با روحيهي شما سازگار باشد. من ميخواهم شما بيايي آنجا و با چمران آشنا شوي." بالاخره غاده قول ميدهد که به ديدن چمران برود.
شش هفت ماه از اين قرار ميگذرد اما غاده هنوز به موسسه نرفته بود. اسم چمران براي غاده همراه با جنگ بود و او دوست نداشت چمران را ببيند.
تا اينکه سيد غروي هديهاي به غاده ميدهد. هديه تقويمي است که دوازده نقاشي بر روي آن است. يکي از نقاشيها زمينهاي کاملا سياه داشت و وسط اين سياهي شمع کوچکي ميسوخت که نورش در مقابل اين ظلمت خيلي کوچک بود. زير اين نقاشي به عربي شاعرانهاي نوشته بود: من ممکن است نتوانم اين تاريکي را از بين ببرم، ولي با همين روشنايي کوچک فرق ظلمت و نور و حق و باطل را نشان ميدهم و کسي که به دنبال نور است اين نور هر چهقدر کوچک باشد در قلب او بزرگ خواهد بود.
بالاخره يک روز غاده همراه با يکي از دوستانش به موسسه ميرود. فردي را که لبخند بر لب داشت را به او معرفي ميکنند و ميگويند: چمران است. غاده جا ميخورد. فکر ميکرد آدمي که نامش با جنگ گره خورده است، آدم قسي است اما لبخند و آرامش مصطفي او را غافل گير ميکند. غاده از دوستش ميپرسد: "مطمئني که اين آقا چمران است؟!"
مصطفي تقويمي ميآورد. همان تقويمي که سيد غروي به غاده داده بود. غاده ميگويد: "من اين را ديدهام." مصطفي ميپرسد: "از کدام تابلو بيشتر خوشتان آمد؟." غاده ميگويد: "شمع. شمع خيلي مرا متاثر کرد. اين شمع. اين نور. انگار در وجود من است. من فکر نميکردم کسي بتواند معناي شمع و از خود گذشتگي را به اين زيبايي بفهمد و نشان بدهد. اين را کي کشيده؟ من خيلي دوست دارم ببينمش، آشنا شوم." مصطفي ميگويد: "من!"
غاده پس از اين ماجرا و آشنايي با مصطفي در موسسه آغاز به کار ميکند و در نهايت همراه و همسفر مصطفي ميشود. او پس از شهادت چمران نيز در فعاليتهاي انقلابي حضور داشت و در ستاد جنگهاي نامنظم فعاليت داشت.
در ادامه تصاويري از همراه و همسفر شهيد چمران را ميبينيد:
غاده جابر روز گذشته در مراسم گراميداشت عارف مجاهد شهيد مصطفي چمران حضور پيدا کرد.
غاده جابر روايت همسفري و همراهي خود با شهيد مصطفي چمران را در کتاب نيمهي پنهان ماه 1، چمران به روايت همسر شهيد بيان کرده است.
اين کتاب توسط انتشارات روايت فتح و با قلم حبيبه جعفريان منتشر شده است.