|
کد مطلب: 161461
عارف هماهنگ نشود رقيب اصلاح طلبان مي شود!
تاریخ انتشار : 1394/02/27 13:13:39 نمایش : 1222
عطريانفر گفت: مجلس ششم مجلس شاخصي که ما بتوانيم چيزي را با آن بسنجيم نيست؛ مجلسي است که در طول حيات چهارساله خودش دستاوردي که به نفع مردم داشته باشد، نداشت.
به گزارش پايگاه خبري تحليلي پيرغار، روزنامه آرمان گفت و گويي با محمد عطريانفر از چهرههاي اصلاحطلب انجام داده است که مشروح آن را در ادامه ميخوانيد:
ميخواهيم درباره انتخابات مجلس پيش رو صحبت کنيم. فکر ميکنيد با توجه به اينکه دوم خرداد جريان منتقد آقاي هاشمي بود، رجوع اصلاحطلبان به او و پيروزي گفتمان اعتدال براي اصلاحات موفقيت بود يا اينکه نوعي بازگشت به عقب محسوب ميشود؟
فکر ميکنم بهتر باشد از انتخابات سال ۸۸ شروع کنيم. حادثه انتخاباتي سال ۸۸ حادثه غمانگيزي در تاريخ سياسي ايران بود. به اين خاطر که نخبگان چپ سياسي شکست خوردند. هرکسي که پيروز ميشود بايد بداند که اين پيروزي براي او ابدي نيست و کسي هم که شکست ميخورد بايد بداند که اين شکست ابدي نيست. سال ۹۲ آزمون جديدي سر راه همه نيروها به ويژه اصلاحطلبان قرار گرفت که آن مشارکت در انتخابات بود. برخي افراد باور داشتند اصلاحطلبان امکان معرفي يک نامزد واجد شرايط را ندارند و تبعا دچار شکست خواهند شد.
در نتيجه طومار سياسي اصلاحطلبان براي هميشه بسته خواهد شد. اما اين تصور درستي نبود. مشکل جريان افراطي اين است که فکر ميکند جريان اصلاحطلب انديشه خودش را مقيد در چهرههاي خاصي ميبيندو فکر ميکند اگر آقاي هاشمي يا ديگران به قدرت نرسند، کارشان تمام خواهد بود. در صورتي که اصلاحطلبان قبل از اينکه به مصاديق فکر کنند به فرآيند فکري و معنوي اين ساختار فکر ميکنند. اين هم برداشت صرفا سياسي نيست و يک برداشت ايدئولوژيکي است. اگر امروز آقاي هاشمي يا ليدراصلاحات نباشد، آيا اصلاحطلبان بايد گوشهنشين شوند؟
خير، آنها بايد به اقتضاي زمان تصميم بگيرند. ما در مقطع تاريخي ۹۲ باورمان اين بود که آقاي هاشمي مناسبترين گزينه بود. باور ما اين بود که با حضور آقاي هاشمي به بسياري از کدورتهاي تاريخي پاسخ داده ميشود و او بين مردم الفتي خواهد بود و ميتواند کشور را از پيچ هايي که در هشت سال به وجود آمده عبور دهد. تبعا جرياني که هسته مرکزي اش را اصلاحطلبان تشکيل ميدادند، بايد باز به اقتضاي زمان تصميم ميگرفت و دست به انتخاب ميزد. در عين حال آقاي روحاني به عنوان گزينه مطلوب حمايت شد و الفت و همدلي که بين لايههاي مختلف اصلاحطلب پديد آمد بستر را براي پيروزي او فراهم کرد.
در اين پيروزي عوامل متعددي موثر بودند. نکته ديگر اينکه انفعال و دلهرههايي که جريان اصولگراي معتدل از دوران مديريت دولت هاي نهم و دهم داشت تصور ميکرد که نبايد دوباره در راه مجدد احمدينژاد گرفتار شود. مشخصا شخصيتهاي اصولگرايي که در اين منظومه هشت نفره حضور داشتند، اين امکان را به اصولگرايان ميداد که دست به گزينه ديگري بزنند. آن کساني که از نظر اصولگرايان منطقي مردود قلمداد ميشدند، افراد محترمي مثل آقاي حداد عادل و جليلي بودند. از قضا آقاي حداد عادل خودش را بازنشست کرد ولي تصوري که در ذهن اصولگرايان منطقي بود اين بود که به قدرت رسيدن آقاي جليلي وجه شبه زيادي با دولت احمدينژاد دارد. به اعتبار نوعي توافق پيشيني که بين آقاي جليلي، حداد عادل، قاليباف و آقاي ولايتي بود.
تبعا اين اختلاف ديدگاهها به طرفداران اجتماعي ايشان هم منتقل شد. بويژه موضعگيريهايي که آقاي حداد عادل ميکرد پايگاه اجتماعي اصولگرايان را دچار ترديد کرد و بنابراين بين آقاي ولايتي و قاليباف بايد دست به انتخاب ميزدند. بنابراين آراي آنها شکسته شده است. رويکرد تبليغاتي آقاي ولايتي هم به گونهاي بود که اصولگرايان را تقريبا به توافقي ميرساند که موضعگيري و رويکرد اجتماعي آقاي ولايتي با آقاي روحاني هم افق بود. از اين حيث آقاي ولايتي از سرفصل آن گروه به اين گروه منتقل شد.
بدنه اصلاحطلبان هم کار شگرفي کردند. کار شگرف آنها يک پيمان شکست ناپذير بين رهبران سياسي اصلاحطلب و بدنه نخبگاني و پايگاه اجتماعي شان بود و اين بود که آقاي هاشمي يا رئيس دولت اصلاحات وحدت نظري پيدا کردند. نقش آقاي عارف هم کم نبود. پس محصول اين مقدمات و سخنان به اين ختم ميشود که هم آوايي اين پيروزي را براي آقاي روحاني ميسر کرد. بنابراين جواب سوال آري است. منطق حکم ميکند که آقاي روحاني حرمت اين همدلي را به رسميت بشناسد.
اصلاحات دهه ۹۰ با اصلاحطلبي دهه ۸۰ چه تفاوتي کرده است؟
اصلاحات يک امر سلب و غيرقابل تغيير نيست. اصلا لفظ اصلاح يعني متغيري که در يک سيرورت حاصل ميشود. اگر شما قصد کنيد از نقطه A به نقطه B برويد بايد مقصدتان يعني نقطه B را تعريف کنيد. اين مسير بايد گام به گام طي شود تا به مقصد برسيد. همچنين وقتي شما گام برميداريد، گام بعدي تان منطقيتر ميشود. ممکن است براي گامهاي اول تازه نفس باشيد و تندتر حرکت کنيد اما وقتي ببينيد راه طولانيتر است و دويدن نفستان را بند ميآورد بايد با منطق راه هماهنگ شويد.
اساسا مقوله اصلاحات يک مقوله تدريجي، قانونمند، غيرخشن و تابع شرايط زمان و مکان و معطوف به تامين منافع مردم در مقاطع تاريخي مختلف است. آنچه بهعنوان اصلاحات در سالهاي ۷۶ و ۸۰ رخ داد، حرکتي بود که تکيه گاه خود آنها از سالهاي ۶۸ به بعد است. خيلي افراد ميگويند تولد اصلاحات از سال ۷۶ است، اما من اين را قبول ندارم. اصلاحطلبي به معناي روشن، خود انقلاب ايران است. حالا اگر بگوييم مدتي درگير جنگ بوديم و توجه مان معطوف به دشمن خارجي بوده ميتوانيم بگوييم آغاز اصلاحات پايان جنگ است. اگر منطق آقاي هاشمي را تعقيب کنيد ميبينيد منطق او يک منطق اصلاحي است و اساسا ۷۶ محصول دوران قبل است.
نميخواهم صحبت حزبي کنم اما آنچه در سال ۷۵ به عنوان مقدمه ۷۶ رخ داد، تکيه گاه اصلي اش مجموعه تدابير سياسي بود که سال ۷۳ در قالب هويت حزب کارگزاران آغاز شد و تمامي نهادهاي پشتيبان در استانها و شهرستانها را همين تشکل فعال کرد و در خدمت منتخب مردم در سال ۷۶ قرار داد. پس اصلاحات يک sequence است و ميتوان آن را به دوي امدادي تشبيه کرد که بخشي از مسير را عدهاي طي ميکنند و بخشهاي ديگر را افرادي ديگر. آنچه ما در ظرف رفتار اعتدالي و عقلاني آقاي روحاني به رسميت ميشناسيم، ادامه همان تاريخ است. بطور کلي روند اصلاحي از ۵۷ شروع شده و تاکنون ادامه دارد اما بايد قطعه سالهاي ۸۴ تا ۹۲ را از آن جدا کرد و دو سوي ديگر قطعه را به هم متصل کرد.
قضاوت شما نسبت به دولت تدبير و اميد بعد از دو سال چگونه است؟
داوري يک دولت بعد از دو سال يک زمان معقولي است. اما طبيعتا با مجموعه مشکلاتي که بر سر راه دولت جديد بوده و اينکه به آقاي روحاني سرزمين سوختهاي تحويل داده شده است، فکر ميکنم اگر بخواهيم يک قضاوت قطعي در حق دولت صادر کنيم مقداري راه صواب در پيش نگرفته باشيم. نکته ديگر اين است که در مقام داوري دو کانون مهم وجود دارند که داوري آنها مستحق، محق و مورد قبول همگاني است. کانون اول افکار عمومي است و ديگري رهبران جرياناتي که در مقام حمايت از دولت گام برداشتهاند.
در اين کانون روايتگران ما داوري مثبتي دارند. رئيس دولت اصلاحات، آقاي هاشمي و نخبگاني در مجموع احساس ميکنند با توجه به محدوديتها و مشکلاتي که بر سر دولتها وجود دارد و با توجه به اينکه دولت رويين تن نيست، گامهاي اصلاحطلبانه و قابل دفاعي برداشته شده است. در بحث افکار عمومي هم که بسيار مهمتر از رهبران است، دولت در نقطهاي قرار گرفته که نسبت به آن تصوير مثبت و منفي وجود دارد. نگاه مثبت افکار عمومي در اين خلاصه ميشود که دلهرههايي که آنان از آينده فرزندشان داشتهاند به يک ساحل آرام رسيده و اين مورد قبول است که دولت، دولتي جنجالي نيست.
خود اين منش دولت به مردم آرامش ميدهد. برخي اقدامات دولت مثلا در هستهاي يا کنترل تورم توانسته رضايت را به چهره مردم بياورد. البته چشم افکار عمومي در نقاطي هم غبارآلود است چرا که اعتقاد ميرود آثار و نتايج اقدامات دولت در زندگي مردم ديده نشده است. اين حق با مردم است اما ميتوان اين اميد را داشت که اين نوع داوري مردم به سوي مثبت حرکت کند. مثلا در بحث هستهاي پيش بيني نخبگان اين است که آرامش اين مسير در سال ۹۵ براي مردم قابل مشاهده است. علت زمان بر بودن آن را هم ميتوان با يک تمثيل گفت. تصور کنيد وسيله نقليه سنگيني در يک جاده روشن است، موتور آن خاموش ميشود ولي تا مدتي طولاني حرکت ادامه دارد تا به نقطهاي برسد و بايستد.
موتور دولت درچندسال خاموش شد اما آثار حرکت هنوز در آن به چشم ميخورد. کساني که چشم بصيرت داشتند ،ميدانستند که اين موتور خاموش شده است. در نهايت دولت قبل با موتوري خاموش به روحاني تحويل داده شد. به اين ترتيب روشن شدن اين ماشين و انتقال اينرسي و انرژي درون آن تا زماني که بتواند حرکت کند مستلزم يک گذشت زمان است و اين را شايد مردم نپسندند و تصور ميکنند به محض رسيدن به توافق بايد درهاي رحمت اقتصاد به روي ما باز شود.
رويکرد اصلاحطلبان نسبت به دولت آقاي روحاني چگونه است؟
نخستين رويکرد اصلاحطلبان نسبت به آقاي روحاني حمايت است. اين يک امر منطقي و لازم است. اگرچه ميتوان در آن استدلال هم کرد اما چون يک امر پذيرفته شده و عمومي است، در مقام استدلال بر نميآييم. علت آن هم مشخص است؛ دولتي بر سر کار آمده که حداقلها را دارد و قرار است مشکلات را حل کند. رويکرد دوم هم رويکرد نقد مشفقانه است. اين منطق، منطق همه جريانات سياسي در حق همه دولتها است؛ خواه دولت همراه، خواه دولت رقيب. اصلاحطلبان اين رويکرد را از طرف رسانهها نشان ميدهند. رويکرد سوم هم اين است که چون بين دولت آقاي روحاني و اصلاحطلبان يک حس همزادپنداري وجود دارد، احساس شکست روحاني شکست اصلاحطلبان و احساس پيروزي او احساس پيروزي براي آنها خواهد بود. يعني الزام به مشاورههاي کارشناسانه و صلاحديد امر حکومت. به طرق مختلف هم با توجه به روابطي که وجود دارد اين را نشان دادهاند. اين رويکرد از طرق غيرعلني و غيرعمومي به دولت منتقل ميشود.
گروهي معتقدند رويکرد آقاي روحاني در سياست داخلي و وزارت کشور رويکرد همراهي نبوده است. نگاه شما در اين خصوص چيست؟
وزارت کشور وزارت مادري است که در تمام دولتها منشأ دعواها بوده است و علت آن هم اين است که وزير کشور در مقام انتخاب نمايندگان استاني و شهرستاني خود با مسائل زيادي دست به گريبان است. وقتي نمايندهاي را انتخاب ميکند نخستين مساله اين نماينده، نمايندگان مجلس هستند. اين نمايندگان هرکدام از يک حوزه انتخاب شدهاند. تعدادي از نمايندگان هم ذهنيتشان معطوف به آينده است که در حوزه انتخابيه شان شرايط به گونهاي باشد که بتوانند دوباره انتخاب شوند. همچنين بايد در نظر داشت خود انتخابهاي وزارت کشور بايد به گونهاي باشد که دولت قانع شود. لذا ميتوان گفت سختي کار در وزارت کشور مثل اين است که به يک جوان دبيرستاني بگوييم مثلثي رسم کن که چهار ضلع داشته باشد. بنابراين بايد به دوستان اصلاحطلب متذکر شويم که نبايد چنين توقع داشت که فضاي عمومي کشور که هنوز در اختيار دولت قبل است، عوض شود.
آيا اصلا حرکتي براي تغيير فضا ديده ميشود؟
اطلاعاتي که از وزارت کشور به ما ميرسد اين است که آقاي رحماني فضلي به بيش از ۷۰ -۸۰ درصد توقعات اصلاحطلبان پاسخ مثبت داده است. البته مواردي هم وجود داشته که صورت نگرفته بنابراين فکر ميکنم کساني که در مقوله اصلاحطلبي وزارت کشور را خوب بشناسند حتي در اين نقطه هم ايراد چنداني نميگيرند. ضمن اينکه بايد اين تفکر ايجاد شود که کسي که انتصاب ميشود حتما نبايد دوست و آشنا باشد ،بايد واجد صلاحيت باشد.
برخي ميگويند انتخاب بخشداران و فرمانداران با نمايندگان مجلس با هماهنگي وزير کشور صورت ميگيرد و اين ميتواند منجر به اين شود که در انتخابات آينده مجلس کارآمدي مجلس قبل را نداشته باشد.
در طول تاريخ بعد از انقلاب وزارت کشور، از زمان وزارت آقاي ناطق نوري (سالهاي ۶۰ تا ۶۴) تا به امروز همه دولتها بنا به صلاحديدهاي سياسي با نمايندگان گفتوگو ميکردند و هيچ استثنايي هم وجود نداشته است. اين هم اصلا ايرادي ندارد. چون نماينده مجلس در آنجا راي مردم را آورده و در پيشرفت و توسعه استان موثر بوده و بايد همراه باشد.
حداقل اين اقدام هم حرمت گذاشتن به نمايندگان مجلس است. اين بحث هماهنگي هم از جنس ساختار آمر و مامور نيست که کسي دستور بدهد و ديگري به آن عمل کند. وقتي وزارت کشور دست به يک انتخاب ميزند از منظر يک سليقه سياسي درست وزير محترم کشور بايد بتواند با زبان اقناع نمايندگان مجلس را توجيه کند. علاوه بر اين، همه نمايندگاني که در يک استان انتخاب ميشوند، در يک منظومه فکري واحد نيستند که مثل هم فکر کنند. استاني که ۱۷ نماينده دارد اگر وزير بخواهد با آنها براي انتصابهاي خود هماهنگ باشد، نميتواند ۱۷ نفر را راضي نگه دارد. اما اينکه چرا به روي وزارت کشور توجه ويژهاي ميشود هم اين است که نمايندگان از تريبونهاي رسمي به آن ميپردازند. وگرنه ممکن است عملکرد وزارتخانههاي ديگر نامطلوبتر از وزارت کشور باشد اما کسي از داخل آنها خبري ندارد.
آيا قرار است براي انتخابات مجلس آقاي هاشمي و اصلاحطلبان هماهنگي داشته باشد؟
تجربه موفق انتخابات سال ۹۲ به ما نشان ميدهد هر مقدار اصلاحطلبان به عقلانيت و اعتدال پايبند باشند و منطق گفتوگو را ملاک تصميمگيريهاي خود قرار دهند به پيروزي و موفقيت نزديکتر خواهند بود. بر پايه اين امر کلي چنين به نظر ميرسد که در انتخابات پيش رو انتخابات به مفهوم مصداقي و به مفهوم تعيين شخصيتهايي که به صحنه بيايند در خود شهرستانها و استانها بسته خواهد شد. در واقع پيامي از مرکزيت اصلاحات داده شده که ما فکر ميکنيم دوستان و همفکران ما در خود استانها آنقدر قابليت رشد سياسي پيدا کردهاند که خودشان ميتوانند به بهترين گزينهها دست پيدا کنند.
اين امر بسيار زيبا و شکوهمندي است و اين نکته نزد چهرههاي شاخص اصلاحطلب رسميت پيدا کرده و پذيرفته شده است. البته به جهت دفع ضرر احتمالي همساز و کارهايي تعبيه شده که اگر در استاني مثلا به توافق دست پيدا نشود، چگونه بايد از آن مشکل خارج شد. بنابراين در اين زمينه چشمانداز روشني وجود دارد. علاوه بر اين جريان اصلاحطلبي پيامي هم به رقيب اصولگرا دارد. همانطوري که اين پيام بارها مطرح شده ما از يک حضور نيرومند معتدل و معقول استقبال ميکنيم و به همين جهت بارها پيامهايي به صورت کاملا صميمانه و صادقانه براي حضور آقايان ناطق نوري و لاريجاني فرستاده شده است. آن چيزي که الان ميتوانيد روي آن حساب کنيد اين است که شخص آقاي هاشمي در جزييات و مسائل جاري انتخابات حضور ندارند و سوا از اينکه هيچ علاقهاي به اين مساله ندارند،
صلاح هم نيست که داشته باشند. مرکزيت و تکيه گاه اصلي جريان اصلي انتخابات تنها ليدر اصلاحات است. همه شخصيتهاي مطرح هم اين را پذيرفتهاند و موقعيت به رسميت شناخته شده است. آنها شوراي راهبردي را تعريف کردهاند که مجموعهاي از شخصيتهاي موثر انديشه اصلاحطلبي چه به صورت گروهي و چه به صورت فرد حقيقي هستند. اين افراد نشستهاي خود را دارند و ذيل اين شورا کميتههايي شکل گرفته که نقش آفرينند و کار خودشان را اکنون آغاز کردهاند. از جمله اين اقدامات سفرهاي استاني خودشان بوده که دست به توافق و همفکري با شخصيتهاي استاني زدهاند. در واقع متناظر با شورايي که در تهران فعاليت ميکند، در استانها و شهرستانها گروههاي صاحب نفوذ انتخاب شدهاند و امر انتخابات را در امر تعيين مصاديق و نامزدها سامان ميدهند.
يعني از الان مشخص شده چه کساني براي کدام شهر و استان کانديدا ميشوند؟
نه. فعلا ساختار اين تشکيلات تدارک ديده ميشود. الان همزماني نيست که بياييم روي مصاديق حرف بزنيم. فعلا در مقام بنا کردن خانهاي هستيم که قرار است مشخص شود سقف و ديوار آن چگونه باشد تا فردا افرادي به اين خانه براي زندگي دعوت شوند.
گفتيد بين بزرگان اتفاق نظري وجود دارد اما آقاي منتجب نيا اعلام کردهاند که شوراي راهبردي مسيري انحرافي طي ميکند.
کسي که فضاي اصلاحطلبان را درک ميکند ميداند که تکيه گاه اصلاحات، تکيه گاه بزرگي است و در کنار او آقاي هاشمي قرار گرفته است. افراد شاخص اين جريان هم اين واقعيت را به رسميت ميشناسند. اما سوالي که پيش ميآيد اين است که اگر کسي بخواهد شوراي راهبردي و به تبع آن تکيه گاه اصلاحات را خلع يد کند، چه چيزي را ميخواهند جايگزين آن کنند؟ اگر نظر آقاي منتجب نيا اين است که احزاب ۱۸ گانه اصلاحطلب که در گذشته نشستي با عنوان گروههاي اصلاحطلب داشتند بايد انتخابات را مديريت کنند بايد گفت تا جايي که ما ميدانيم چهرههاي شاخص احزاب و گروههاي سياسي دوم خرداد به حضور بزرگان اصلاحات افتخار ميکنند.
نقش شوراي هماهنگي جبهه اصلاحات که آقاي رهامي مسئوليتدار آن است چه نقشي دارد؟
اين شورا همان جبههايي است که آقاي منتجب نيا به آن اشاره ميکنند که بايد بر روند انتخابات مديريت داشته باشد. ولي درون مجموعه شوراي هماهنگي جبهه اصلاحات کساني هستند که با رئيس دولت اصلاحات همسو هستند، در شوراي راهبردي نيز حضور دارند. البته بايد يادآور شويم که آقاي رهامي هم که در دورهاي مسئوليتي داشتند با ماموريتي که رئيس دولت اصلاحات براي آن تعريف کرد آن مسئوليت را عهدهدار شد. در واقع نبايد فراموش کرد که آقاي رهامي هم نبايد استقلالي براي خود قائل باشند. چرا که وقتي شخصيت جريانسازي مثل آقاي هاشمي در کنار اصلاحات قرار ميگيرد که روزي خود در اردوگاه خود آقاي هاشمي بوده باعث تعجب ميشود اگر ديگر عزيزان بخواهند ساز استقلال بزنند.
اصلاحطلبان پس کي ميتوانند به صورت مستقل نه با عنوان اعتدال وارد انتخابات شوند؟
الان اصلاحطلبان به صورت جبههاي با هم کار ميکنند و در قبال تابلوي حزب فعاليت ندارند. آنها انديشههاي متکثري هستند که در بخش بزرگي با همديگر، هم عقيدهاند. وضعيت امروز ما با سال ۷۳ مشابهت دارد. آن سال بعد از جنگ و در آستانه انتخابات مجلس، پديدهاي به نام کارگزارن شکل گرفت. کارگزاران يک حزب نبود، بيشتر شبيه به يک جنبش فکري بود. کارگزاران يک پروژه بود تا پروسه. اين افراد ميخواستند بگويند جنگ تمام شده و بايد به سمت توسعه حرکت کنيم و دليلي ندارد که نهادهاي منتخب ما که نيازمند انتخابات است هميشه چهرههاي ثابت و تکراري باشند. آنها با اين منطق ظاهر شدند و در سالهاي ۷۶ و ۷۸ ديديم از دل اين جنبش ملي اصلاحطلبي احزاب مختلف شکل گرفتند. همه اين احزاب در سال ۷۳ با آن نظريه همراه بودند و اجازه دادند اين قضيه شکسته شود. الان به همان نقطه اوليه رسيدهايم و بنابراين با انديشه اصلاحطلبي کار را پيش ميبريم.
چون در ايران هنوز احزاب به معناي واقعي خود را پيدا نکردهاند. نکته ديگري هم که وجود دارد اين است که افرادي مانند آقاي خرازي که حزب تاسيس کردهاند يا آقاي عارف، اگر ميخواهند در عرصه سياست نقش موثري ايفا کنند، بايد بيايند به اين کاروان بپيوندند و اگر بخواهند کوس استقلال بزنند شکست خواهند خورد. البته در انتخابات مجلس آينده انديشه اصلاحطلبي نمايندگان موفقي را خواهد داشت.
برنامه اصلاحطلبان اين است که با اصولگرايان ميانه رو مثل ناطق نوري يا علي لاريجاني ائتلاف کنند؟
چنين برنامهاي نيست و ما همچنين چيزي را توصيه نميکنيم. اينها تبليغاتي است که جبهه پايداري ميکند. اصلاحطلبان نميگويند اصولگرايان بيايند در ما ادغام شوند. اصلاحطلبان اين افراد را دعوت ميکنند تا رقابت سالمي با آنها داشته باشند، چرا که ميخواهند شأن رقابت را بالا ببرند. ما ميگوييم اگر شخصيت وزيني مانند آقاي ناطق نوري پيروز شود ما خوشحال ميشويم اما اگر اصلاحطلبان پيروز شوند، خوشحالتر خواهيم شد.
بنابراين سرليستي اصلاحطلبان با آقاي عارف خواهد بود؟
هنوز زمان پاسخ دادن به اين سوال نرسيده است.
اما آقاي عارف فعالترين فرد در اصلاحطلبان است به نظرتان با توجه به از خودگذشتگي که در سال ۹۲ کرد، نميتوان سرليستي او را حدس زد؟
آقاي عارف اگر بخواهد توفيق داشته باشد نبايد فراموش کند که بايد ذيل جبهه اصلاحات فعاليت کند تا از او حمايت شود. اگر کسي بگويد من کاري با شوراي راهبردي ندارم، قطعا رقيب تلقي خواهد شد. بنابراين آقاي عارف هم براي ادامه فعاليتشان بايد خودشان را با شوراي راهبردي هم افق کنند. درباره انصراف آقاي عارف از کانديداتوري رياستجمهوري در سال ۹۲ هم بايد گفت کار او از خودگذشتگي نبود، بلکه يک تصميم عاقلانه بود چرا که او جز اين مسير، مسير ديگري نداشت.
آقاي عارف بر سر يک سه راهي خوب، بد و راه وسط نبود. او بر سر دوراهي خوب يعني خروج و بد به معناي ماندن و تقبل شکست بود. بنابراين اينگونه نبود که اگر او در صحنه ميماند نفرين اصلاحطلبان نصيب فرد ديگري به جز او ميشد. از اين جهت ما آقاي عارف را ستايش ميکنيم که به فهم درست دست پيدا کرد و از صحنه خارج شد. اگر آقاي عارف انصراف نميداد چه ميشد؟ قطعا براي آينده سياسي ايشان هم بد بود و سختتر از همان بلايي که سال ۸۴ بر سر آقاي هاشمي آوردند او را مورد نقد قرار ميدادند. از اين حيث تنها راه منطقي ايشان همين بود.
چقدر احتمال داردکانديداهاي اصلاحطلبان بتوانند صلاحيتشان را احراز کنند؟
اظهارنظر قطعي نميتوان کرد اما با توجه به اينکه در انتخابات ۹۲ که سرنوشت مردم يکباره به نفع مظلومان سياسي رقم خورد، ميتوانيم ادعا کنيم که در مجلس آينده هم نيروهاي تندرو و راديکال جاي فراخي نخواهند داشت. پيش بيني ما اين است که مجلس آتي مجلسي خواهد بود که با مجلس پنجم که اکثريتي از اصولگرايان معقول در اختيار داشت مشابهت دارد.
چرا در پيش بيني تان مجلس ششم نيست که اکثريت اصلاحطلب بودند؟
مجلس ششم مجلس شاخصي که ما بتوانيم چيزي را با آن بسنجيم نيست. مجلسي است که در طول حيات چهارساله خودش دستاوردي که به نفع مردم داشته باشد نداشت. چرا که وقتي به عنوان يک قطعه در پازل قدرت قرار ميگيريد بايد تناسب خودتان را داشته باشيد. بهترين شاهد اين گفته رئيس اصلاحات است. او گفته بود: ما در طول فعاليت در دولت هفتم هيچوقت با مجلس پنجم که به اصولگرايان تعلق داشت مشکلي نداشتيم و در مقابل با مجلس ششم که متعلق به خودمان بوده مشکلات زيادي داشتيم.
اصلاحطلبان براي مجلس از نيروهاي کمتر شناخته شده استفاده ميکنند يا نيروهاي قديمي؟
اين به شرايط استانها بستگي دارد. چند رکن وجود دارد که در گزينش افراد موثر است. اول اين است که کسي که مورد نظر شوراي استاني قرار ميگيرد، بايد درک مفهومي از مديريت ملي و کلان کشوري داشته باشد. دوم اينکه در برخي حوزهها صاحب نظر و تخصص باشد. سومين شرط خوش نامي فرد است. چهارم اينکه فرد از وجاهت و اقبال مردمي برخوردار باشد. علاوه بر اين برنامه اثباتي و طراحي هوشمندانه، لازم است به عوامل پيراموني همراه يا مزاحم نگاه شود. مثلا اگر گروههاي فشار وجود دارند بايد آنها را به عنوان يک عامل پيراموني براي کانديداها در نظر گرفت. چرا که لحاظ نکردن آنها به اين معنا است که ما سياست ورزي نکردهايم. در صورتي که سياست ورزان در هر شرايطي بايد سياست ورزي کنند، حتي اگر کسي در حال غرق شدن در دريا است بايد اين اميد را داشته باشد که نجات پيدا خواهد کرد.
احمدينژاد همچون اصلاحطلبان که شوراي مشورتي خيابان ياسر، دفتري در ولنجک براي خودش دست و پا کرده که براي انتخابات مجلس فعاليت ميکند. ظهور دوباره او را چگونه ارزيابي ميکنيد؟
بسياري افراد از اصولگرايان تا اصلاحطلبان درباره ظهور دوباره احمدينژاد ابراز نگراني کردهاند اما من فکر ميکنم اين نگراني بيجا است. انديشه اصلاحطلبي حق تحرک براي احمدينژاد را هم به رسميت ميشناسد.
احمدينژاد سال ۸۴ چندان شناخته شده نبود و راي آورد.
او اين دوره را طي کرده، منطق اصلاحطلبي اجازه ميدهد که هر شخص با هر انديشهاي در چارچوب ضوابط تلاش کند. احمدينژاد هم از اين مسير مستثني نيست. اتفاقا ميتواند مايه تحرک شود چون اگر اينگونه افراد باشند نمايندگان هوشمندانه به فکر خواهند آمد.
|
شهرستان فارسان در یک نگاه |
|
خبرنگار افتخاري |
|
google-site-verification: google054e38c35cf8130e.html
google-site-verification=sPj_hjYMRDoKJmOQLGUNeid6DIg-zSG0-75uW2xncr8
google-site-verification: google054e38c35cf8130e.html
|
|
|