پر بازدیدترین
خبر های ورزشی
آمار سایت
امروز
-1
دیروز
-1
هفته
-1
ماه
-1
کل
-1
 
کد مطلب: 118125
رزمنده اي که جاروکش خيابان است+تصاوير
تاریخ انتشار : 1393/01/01
نمایش : 2262

به گزارش پايگاه خبري تحليلي پيرغار، به نقل از لامرود بعضي از چهره ها داراي مشخصه خاصي هستند که نشانگر خلقيات دروني آن فرد مي‌باشد. اين مشخصه با شمايل خوب و بد در وجود هر کسي مي تواند باشد، رنگ چهره، خال صورت، اخم پيشاني، لبخند و لکنت زبان از جمله اين مشخصه هاست.

لامرود نوشت: فردي که سخن از او خواهيم گفت از دو نعمت خدادادي برخوردار است که از نشانه هاي مومن ميباشدو همين مشخصات او را محبوب همگان نموده، چهره خندان و مهربان به همراه گذشت که با لکنت زباني که از دوران کودکي با او همراه شده شخصيت او را دلنشين تر نموده است.

«علي شبان» مصداق همان مردان پاک و ارزشي است که  دفاع مقدس و همنشيني با شهدا را درک کرده و ادامه خدمتش، آن هم بيست و پنج سال جاروکشي و نظافت شهر و خيابان هاي شهرش را براي خود و خانواده اش افتخار مي داند. 


محل کار و لوازم علي؛ اتاق با درب و شيشه اي دوجداره نيست، پرده هاي زربافت را پشت پنجره هايش نزده اند، روي صندلي مبله چرخدار هم نمي نشيند، ميز و دفتر و دستکي هم جلويش نگذاشته اند، آبدارخانه و آبسردکن، کولر گازي و بخاري هم ندارد، همه ابزار کار او؛ يک گاري، يک بيل و يک جاروي دسته بلندي است که از اذان صبح تا پاسي از شب، در گرما و سرما، از آنها براي خدمت به مردم در محدوده يي به وسعت يک شهر به کار مي گيرد.

با او تماس گرفتيم تا به ديدنش برويم، از خوشحالي سر از پا نمي شناخت گفت: تا نيم ساعت ديگر خانه هستم، پرسان پرسان در جنوبي ترين نقطه شهر و در پائين ترين نقطه آن محله به خانه اي محقر مي رسيم،  به محض رسيدن ما او نيز با موتور سيکلت از راه ميرسد، از سر و وضع او پيداست که تا الان  سر کار بوده و با عجله خود را به خانه رسانده است. از قضا اين کارگر شهرداري با شهردار شهرش هم محله يي ست. من براي اولين بار است که با وي آشنا مي شوم با وجود اين، با روي خوش و بسيار ساده و خودماني او را که ديدم ،جذب محبت و مهرباني اش شدم، لکنت زبانش را تازه متوجه شدم. 

جلوتر از ما وارد حياط شد و پتويي مندرس از اتاق آورد و در کف حياط پهن کرد، هوا خيلي گرم بود، در دلم گفتم: خدا کند تعارفي بزند برويم داخل خنک‌تر است، همسر و دامادش به استقبالمان آمده و ما را به داخل راهنمايي مان کردند. 

علي نيز خيلي ساده و با همان چهره خندانش پتو را نيمه کاره انداخت و قليانش را برداشت و به اتفاق به داخل اتاق شديم. چهار زانو جلويمان نشسته و خودش را معرفي مي کند: من علي شبان هستم متولد 1346 لامرد داراي هشت فرزند، از اولين سال شهر شدن لامرد در شهرداري مشغول به کار هستم.

نکته ي جالب توجه که به ذهن همه ما رسيداين بود که علي آقا تاکنون چند شهردار را به خود ديده است. 

طاقت نياوردم و اين سوال را از علي  پرسيدم. علي آقا با همان لکنت به کمک همسرش شهردارها را نام برد: آقاي انصاري، آقاي حافظي، آقاي صفري، آقاي عباس پور، ... آقاي خشنو...آقاي شباني نژاد..


باز پرسيدم، کداميک از نظر شما بهترين بودند؟
اين بار خيلي سريع علي آقا جواب داد: همه خوب بودند و من هيچ بدي از هيچ کدامشان نديدم اما همسرش ميان حرفش پريد و گفت: آقاي عباس پور، او يک شب به خانه ما آمد و از نزديک حالمان را پرسيد. هيچ گاه اين خوبي او را فراموش نخواهيم کرد، آقاي عباس پور زماني که شهردار بود، وقتي متوجه مي شود ما در خانه کولر نداريم، کمک مان کرد تا يک کولر تهيه کنيم.


او ادامه داد: ما توقع مان تنها همدردي کساني است که علي همه عمر زيردستشان کار کرده است، تا علي آقا سالم است ان شاءالله کار مي کند و منت هيچ کس را نمي کشد اما من دو پسر بزرگ در خانه دارم که بيکارند، عقد کرده اند اما از عهده مخارج عروسي بر نمي آيند، دخترانم بزرگ شده اند و ما توانايي خريد جهيزيه را نداريم، دختر بزرگم دو فرزند دارد مدتي است از بيماري سرطان رنج مي برد، مخارجش بسيار سنگين و کمر شکن است، دامادم هم يک کارگر ساده بيش نيست، او هر چه درآمد دارد خرج بيماري همسرش مي کند، با وجود اين هيچ گاه دستمان را پيش هيچ احدي دراز نکرده ايم.


علي را همه دوست دارند، چندين بار از خيابان 22بهمن رفته و در خيابان ديگري مشغول شده است اما صداقت و امانت داري او باعث شده که بازاريان دوباره از شهرداري تقاضا کنند تا او را برگردانند.

از او مي پرسم، آيا تاکنون در طول خدمت تان شده پول يا اشياء قيمتي پيدا کنيد و به صاحبش برگردانيد؟ مي خندد و مي گويد: سال ها قبل، يکبار يک نفر سراسيمه آمد و گفت: پولهايم در يک پلاستيک سياه گذاشته بودم، اشتباهاً در تراکتور زباله شما انداخته ام به او گفتم: ما زباله ها را نمي گرديم؛ برو در محل دفن زباله ها، شايد پيدايش کني.


فرداي آن روز با ده هزارتومان مژدگاني به درب خانه ما آمد ولي من گفتم: کاري نکردم حتي اگر پيدا کرده بودم نيز بدون مژدگاني به تو پس مي دادم. او در ادامه مي گويد: من بيست و پنج سال در شرايط سخت کار نکرده ام که خداي ناکرده پول حرام به خانه بياورم هم اکنون هم اگر چيزي پيدا کنم بدون هيچ چشم داشتي به صاحبش باز مي‌گردانم.

در پايان از او مي خواهيم که اگر خواسته و يا ناگفته اي مانده است برايمان بگويد.

باز سکوت علي باعث مي شود تا همسرش که عمري همدرد او بوده، لب به سخن بگشايد: او با بغض مي گويد: ما اگر هشت فرزند داريم و در خانه قديمي مان زندگي مي کنيم، اگر دختر بيمار و بچه هاي قد و نيم قدش را داريم، اگر خوراک شب و لباس مناسب نداشته باشيم، باز هم مي توانيم تحمل کنيم و بيشتر کار کنيم اما بيکاري دو پسرم که آينده اي در انتظارشان است را بر نمي‌تابيم.

اشتغال مناسب و يا سرمايه اي که بتواند آتيه ي خود را با آن بسازد، تنها خواسته ماست. از مسئولين شهرستان علي الخصوص شهردار محترم مي خواهيم که به هر طريق ممکن به داد ما برسد. بدرقه آنان از ما نشان از اميدي مي داد که شايد با انعکاس مشکلاتشان کمي از بار سنگين زندگي در اين سن و سال علي آقا کم شود.

 

 
 
 
ارسال کننده
ایمیل
متن
 
شهرستان فارسان در یک نگاه
شهرستان فارسان در يک نگاه

خبرنگار افتخاري
خبرنگار افتخاري

آخرین اخبار
اوقات شرعی
google-site-verification: google054e38c35cf8130e.html google-site-verification=sPj_hjYMRDoKJmOQLGUNeid6DIg-zSG0-75uW2xncr8 google-site-verification: google054e38c35cf8130e.html